خُرده‌روایـت‌ها

زندگـی، به روایتِ من!

خُرده‌روایـت‌ها

زندگـی، به روایتِ من!

.

جمعه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۲، ۱۰:۱۶ ب.ظ
امروز من و پسرکم اولین کوهنوردیِ مشترکمان را تجربه کردیم. مراحلِ کوهنوردی، شبیهِ دوره‌های مختلفِ یک رابطه یا حتی کلِ زندگی است. اولش شاد و خوش‌بین و پرانرژی هستی. وسط‌هاش گرمِ تلاش و امتحانِ راه‌های مختلف برای رسیدن به قله‌ی هدف. آخرش اما به غلط کردن میفتی و شک می‌کنی و درست وقتِ پشت سر گذاشتنِ آخرین شیب‌ها که اتفاقا نفس‌گیرترین‌شان هم هست، مدام از خودت می‌پرسی: "اصلا چی شد که چنین تصمیمی گرفتم؟"؛ ولی خب کافی است گوشه‌ای بنشینی و نفسی بکشی و صبحانه‌ای بخوری و خنده‌های سرخوشانه‌ی عزیزترین‌ت را ببینی تا تمام خستگی‌ات را فراموش کنی و در راهِ برگشت، همین‌طور که به دامنه نزدیک می‌شوی، با خودت فکر کنی: "سخت بود، ولی ارزشش را داشت..."
تجربه‌ها
  • آذر

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی