خُرده‌روایـت‌ها

زندگـی، به روایتِ من!

خُرده‌روایـت‌ها

زندگـی، به روایتِ من!

.

يكشنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۳، ۱۱:۴۷ ب.ظ

بعضی وقتا هم هست که تموم می‌شم. ضعیف می‌شم. زندگی، زورش بهم می‌چربه و تلپ، می‌افتم. یاد گرفتم اینجور وقتا از خودم و حجم خشم و اشک و یاس و تنهایی‌م وحشت نکنم. به جاش مرخصی بگیرم و بشینم تو خونه و به خودم فرصت بدم. معمولا تو این مدت، از دوش و آرایشگاه و ارتباط و خونه‌داری و کلا کارای مفید، خبری نیس. تبدیل می‌شم به یه آدمِ باری‌به‌هرجهت که هروخ دلش می‌خواد و تا هروخ دوس داره، می‌خوابه. هر غذایی که خوشحالش می‌کنه رو از بیرون سفارش می‌ده. نه‌تنها به بچه بابت شلوغ‌کاریاش تذکر نمی‌ده که خودشم می‌ریزه و می‌پاشه و عین خیالشم نیس. آدمی که گوشیش خاموشه و ایمیل چک نمی‌کنه و نصفه‌شب پا می‌شه باقیمونده‌ی ته‌چینِ دو روز پیش و بطری نوشابه رو برمی‌داره و می‌شینه پای لپ‌تاپ و کلیدواژه‌ی «همسر همایون شجریان!» رو سرچ می‌کنه!!! ینی تا این حد ول و بیکار و مبتذل!

روزهای ملال و تنهایی

  • آذر

نظرات (۱)

یکی از لذات روزهام خوندن نوشته‌هاته؛ نه یکبار که ممکنه هر کدوم رو چندین بار و چندین بار بخونم. خیلی نزدیکه بهم :/ . حسشون میکنم .
خیلی وقتا دلتنگت میشم و میرم تو فکرت - حتی با نداشتن هیچ ارتباط خاصی - و همیشه تو دعاهام بی نصیب نیستی :)

از طرف یک دردونه‌ی کوچکولوی همیشه عروسک دوس‌دار :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی