.
يكشنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۴، ۰۲:۲۷ ق.ظ
نود و سه، تلخترین سالِ زندگیم بود. شبهای نود و سه با هقهق صبح شد. صبحهای نود و سه با این سوال شروع شد که: من برای چی زندهم؟ و روزهای نود و سه با چالشِ: من اینجا چهکار میکنم؟، سر شد. یک جایی هست در Adjustment که دیویدِ تنها، صبحها، مدتها قبل از آلارمِ ساعتِ زنگدارش بیدار است و زل زده به سقف؛ سحــرهای نود و سه اینطوری سر زد. گلهای نیست. از سالِ جدید معجزه نمیخواهم. تقلایی برای برنده شدن ندارم. سیــمای زنی بازنده، زیباتر است...
تجــربهها
- ۹۴/۰۱/۰۹